loading...
مذهبی و مداحی
علی رضا مبارکی بازدید : 58 سه شنبه 27 تیر 1391 نظرات (0)
اینجانب توفیقی را كه در زمینة تحصیل علوم و ترویج مبانی دینی كسب كرده‌ام، از توجّه ویژه مولای متقیان علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) نسبت به خودم دارم.

در سال‌های جوانی و اقامت در نجف اشرف در یك شب گرم تابستان به دلیل گرمای بیش از اندازه و سختی اقامت در حجره، دعوت مؤمنی را جهت پیوستن به جمع دوستانی كه در خانه آن شخص گرد آمده بودند، پذیرفتم.

در آن جلسه، شخصی كه به طنزگویی، مزّاحی و نشاط ‌بخشی در محفل دوستان معروف بود، طبق معمول به شوخی و بذله‌گویی پرداخت و اعلام داشت:

من عكس زیبایِ «زن شایسته» یكی از كشورهای اروپایی را كه در روزنامه ها چاپ شده را با خود آورده‌ام تا دوستان حاضر در جلسه ببینند و قضاوت كنند.

آن شخص از دوستان جلسه درخواست كرد بدون تظاهر به دین‌داری و تقدس، هر كس پس از مشاهده عكس با صراحت و بدون تعارف بگوید که

بین یك لحظه ملاقات و دیدار با امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به طور حضوری و یك عمر ازدواج و زندگی با صاحب این عكس، كدام یك را برمی‌گزیند؟
عكس آن زن را به نوبت به افراد نشان می‌داد و افراد هم هر كدام به فراخور برداشت و سلیقة خود از عكس نظری می‌دادند. معمولاً افراد بیننده اظهار می‌داشتند حضرت امیر (علیه السلام) را كه ان‌شاء‌الله در لحظة مرگ و عالم برزخ از نزدیك می‌بینیم؛ اما در این دنیا، زندگی با این زن مفید است!

من پنجمین نفر بودم. وقتی خواست عكس را به من نشان بدهد، طوفانی در قلبم به وجود آمد.

بر خود لرزیدم و پیش خود گفتم چه آزمون حساس و بزرگی است! آیا به راستی سزاوار است لحظه‌ای دیدار با علی‌بن‌ابیطالب (علیه السلام)، آن بزرگ مرد الهی را با شهوات مبادله كنیم؟! بدون این‌كه عكس را ببینم، از جا برخاستم و جلسه را ترك كردم. هرچند مورد اعتراض حاضران واقع شدم، اما اعتنایی نكردم و خود را با ناراحتی به حجره رساندم. در حجره را باز كردم، اما به دلیل نامناسب بودن هوا داخل نشدم. روی پله نشستم، در حالی كه سرم را به دیوار تكیه داده بودم، به خواب رفتم.

ناگهان خود را در سالنی نسبتاً بزرگ یافتم كه تعدادی از علمای گذشته حضور داشتند و در صدر جلسه تختی قرار داشت و حضرت مولا علی‌بن‌ابی‌طالب (سلام الله علیه) روی آن تخت نشسته بودند.

قنبر غلام حضرت و مالك‌اشتر و... نیز همراه آن حضرت بودند. حضرت امیر مرا مورد خطاب قرار داد و به نام به محضر خود فرا خواندند. با شوق وصف ناپذیری از جا برخاستم.

لحظه‌ای خود را در آغوش آن حضرت دیدم. آن حضرت مرا مورد لطف و محبت قرار دادند.
من نیز امام را با همان خصوصیاتی كه در روایات خوانده بودم، دیدم و لذت بردم.

در همین حال بیدار شدم و متوجّه شدم از لحظه نشستن در كنار در حجره تا ملاقات و بیدار شدن چیزی حدود هشت دقیقه طول كشیده است. با حالتی وصف ‌ناپذیر خود را به جلسة آقایان رساندم و دیدم همه سرگرم همان عكس هستند. به آنان گفتم من نتیجة انتخابم را گرفتم. از آن لحظه به بعد، این موفقیت‌ها در زندگی علمی نصیبم گشت.


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 21
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 19
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 18
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 20
  • بازدید ماه : 22
  • بازدید سال : 88
  • بازدید کلی : 1,950